هلیاهلیا، تا این لحظه: 15 سال و 6 ماه و 1 روز سن داره

هلیا پرنسس مامان و بابا

خاله بازی

* این روزها مدام دوست  داری خاله بازی کنی ، اکرم جون زحمت ایفای نقش رو در خاله بازی شما میکشه ، وای که وقتی چادر سرت میکنی درست مثل فرشته ها میشی ................ یک فرشته کوچولوی ناز و مهربون که خدا از اسمون فرستاده تو خونه ما .......................... خدایا شکرت. * حوصله ات سر رفته بود مامان هم با دهان  روزه حال و حوصله اینکه شما رو به پارک یا هر جای دیگه ای ببره رو نداشت ، با هم رفتیم پشت کامپیوتر نشستیم و من عکسهای دوران نوزادی و وقتی خیلی کوچولو بودی رو نشونت میدادم اما هر عکسی که میدی می گفتی این لباسهام کوووووووووووووووووووووووو من این لباسها رو می خواممممممممممممممممم بالاخره دیدم نمیشه کامپیوتر رو هم خاموش کردم و رف...
28 شهريور 1390

روزهای ماه رمضون

* افطاری خونه خاله ثریا دعوت بودیم با فاطمه جون دختر خاله ات بازی میکردی، موقع افطار فاطمه جون که روزه بود بهت گفت : هلیا جون بیا بریم سر سفره روزه مون رو باز کنیم . شما هم با ذوق و شوق اومدی و گفتی : بازش کنید دیگه ؟ گفتم : چی رو ؟ گفتی : روزه تون رو . من هم یک خرما گذاشتم تو دهنم و گفتم ایناها بازش کردم .  با تعجب به اطراف نگاه کردی و گفتی : کووووووووووووووووووو؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ من که ندیدم ، بازش کنید من ببینمش . همه خندیدیم و گفتیم وقتی غذا میخوریم یعنی روزه مون رو باز میکنیم دیگه . اما عصبانی شده و گفتی ؟ ِااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا زود بازش کنید من بینم چه شکلیه !!!!!!!!!!!!!!!! اخر سر گفتم فاطمه جون نمیشد به این ب...
6 شهريور 1390
1